سني كلوب

هدف فقط اطلاع رساني است و هيچ گونه قصد تفرقه وجود ندارد

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 65
بازدید کل : 16077
تعداد مطالب : 34
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


گفتگوی عمر و علی(ع)دم مرگ
سيد هاشم بحراني رحمه الله در کتاب مدينة المعاجز مي نويسد:

درباره جريان قتل فلاني (عمر) از ابن عباس و کعب الاحبار در حديثي طولاني آمده است که عبدالله فرزند فلاني (عمر) گفت: چون زمان مرگ پدرم فرار رسيد گاهي از هوش مي رفت و دوباره به هوش مي آمد تا اينکه يکبار که به هوش آمد مرا صدا کرد و گفت: فرزندم! قبل از اينکه بميرم علي بن ابيطالب عليه السلام را بر بالينم حاضر کن. 

 

گفتم: تو را با علي بن ابيطالب چه کار؟ و حال آنکه براي بعد از خود شورا تشکيل داده اي و او را هم يکي از آنها قرار داده اي ؟

 

پدرم گفت: فرزندم! از رسول خدا صلي الله عليه و اله شنيدم که مي گفت: در آتش دوزخ تابوتي است که در آن 12 نفر از اصحاب من در آن خواهند بود و آنگاه رو به اولي (ابوبکر) کرد و گفت: از آن بترس که اولين آنها باشي! سپس رو به معاذ بن جبل کرد و فرمود: بپرهيز از آنکه دومين آنان باشي! سپس رو به من کرد و فرمود: بترس از آنکه سومين آنها باشي !

فرزندم! لحظاتي قبل از هوش رفتم و در همان حال تابوتي را مشاهده کردم که در آن اولي (ابوبکر) و معاذ بن جبل بودند و من هم سومين آنها بودم. 

 

عبدالله مي گويد: به سراغ علي بن ابيطالب عليه السلام رفته و گفتم: اي پسر عموي رسول خدا ص پدرم تو را براي امري که او را نگران ساخته فراخوانده. پس او به همراه من آمد و چون بر بالين پدرم حاضر شد پدرم به او گفت: اي پسر عموي رسول خدا! آيا قصد نداري مرا عفو نموده و از سوي خود و از جانب همسرت فاطمه سلام الله عليها مرا حلال نمايي؟ و من نيز در عوض خلافت را به تو تسليم نمايم؟

 

علي عليه السلام به او گفت: آري! اما به شرط اينکه مهاجر و انصار را جمع نمايي و حقي که از من غصب کردي را به صاحبش برگرداني و آنچه را که بين تو و بين دوستت (اولي) از عهدي که بين ما بود را بيان کني و به حق ما اعتراف نمايي! در آن صورت تو را حلال کرده و نيز از جانب دختر عمويم فاطمه سلام الله عليها ضامن حلاليت وي مي شوم.

 

عبدالله مي گويد: پدرم چون اين سخن را شنيد رويش را به ديوار کرد و گفت: اي اميرالمومنين! نار و آتش را بر ننگ و عار ترجيح مي دهم !!! از اين رو علي عليه السلام هم برخاست و از نزد پدرم خارج شد. 

 

عبدالله به پدرش گفت: پدر! او به انصاف با تو برخورد کرد. او به فرزندش گفت: فرزندم او مي خواهد اولي را از قبر بيرون کشيده و او را و پدرت را به آتش کشد و قريش را از دوستداران و پيروان علي بن ابيطالب قرار دهد نه به خدا قسم اين شدني نيست. 

 

مي گويد: سپس علي عليه السلام به عبدالله گفت: اي فرزند عمر! تو را به خدا قسم مي دهم پدرت بعد از خارج شدن من چه گفت؟ عبدالله گفت: به خدا قسم چيزي نگفت فقط گفت: اگر مردم با مرد کم موي جلوي پيشاني بني هاشم (امام علي عليه السلام) بيعت کنند آنها را بر مسير نوراني و اقامه کتاب خدا و سنت پيامبر رهنمون خواهد گشت.

 

سپس فرمود: اي فرزند عمر تو چه پاسخي دادي ؟

 

گفت: من به او گفتم: پدرم! چه چيز مانع مي شود که او را جانشين و خليفه بعد از خود سازي؟ 

 

حضرت فرمود: پدرت چه پاسخ داد؟ گفت: چيزي گفت که نمي توانم بازگو نمايم. حضرت فرمود: پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله من را به آنچه که بين تو پدرت رد و بدل شده با خبر ساخت. عبدالله گفت: پيامبر از چه چيز تو را با خبر ساخت؟ حضرت فرمود: مطلبي را پيامبر ص در حياتش شبي که پدرت را در خواب ديدم که مرده است با خبر ساخت و کسي که پيامبر ص را در خواب ببيند مانند آن است که در بيداري ملاقات کرده باشد. اي فرزند ثاني! آيا گر آن را براي تو بازگو کنم تصديق مي کني؟ عبدالله گفت: يا تصديق مي کنم و يا سکوت اختيار مي کنم. 

 

حضرت فرمود: پدرت بعد از آنکه من از نزد او خارج شدم در جواب تو که از او سوال کردي چه چيز مانع مي شود که او را بعد از خود جانشين خود نسازي گفت: به خاطر آن صحيفه و پيمان نامه اي که آن را در بين خود (مربوط به نقشه قتل پيامبر ص در شب عقبه) و در خانه کعبه در حجة الوداع نوشته و امضاء نموده ايم. 

 

پس از اين فرموده حضرت، عبدالله سکوت کرد و گفت: از تو مي خواهم که به حق رسو ل خدا ص دست از سرم برداري.

 

سليم (راوي حديث) مي گويد: عبدالله را در آن مجلس ديدم در حالي که اشک در ديدگانش حلقه زده و گريه، او را دچار تنگي نفس کرده بود. سپس پدرش بعد از ساعتي نالي اي زد و مرد.

 

(مدينة المعاجز ج2ص95، فصل الخطاب في تاريخ قتل عمر بن خطاب ص85، حديقة الشيعه نوشته مقدس اردبيلي در فصل مطاعن عمر)
نويسنده: حقيقت گوي احاديث اهل سنت تاريخ: شنبه 22 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب


نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to sunnicloob.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com